چگونه با وقت گذاری احساسات منفی را به توانمندی مثبت تبدیل کنیم؟

بعضی از داوطلبان کنکور با چهره‌اي درهم و خسته به مشاور مراجعه می کنند. وقتي دلیل آن را مي‌پرسیم، با بي‌حوصلگي مي‌گويند: «حالم خوش نيست و امروز اصلاً توان بلند شدن از جايم را نداشتم.» و ادامه مي‌دهد: «مدتي است که حوصلۀ هيچ کس و هيچ چيز را ندارم و روزهايم باري به هر جهت مي‌گذرد؛ حتي از خودم بيزارم؛ از اينکه وقت خود را به بطالت تلف مي‌کنم؛ از اينکه درس نمي‌خوانم؛ از اينکه هر روز به خودم قول مي‌دهم که به  انجام کارها و وظايف خود متعهد باشم، اما به قولم عمل نمي‌کنم. خلاصه اينکه از همه کس و همه چيز خسته شده‌ام.»

واقعيت اين است که بسياري از ما، در برهه‌هايي از زمان، درگير حس‌هايي منفي از اين نوع مي‌شويم و از وضعیت خود گله داريم و نمي‌دانيم که چگونه از حال بد به سوي حال خوب قدم برداريم؛ اما آيا مي‌دانيد که براي رسيدن به يک حال خوش و فرار از اين احساسات منفي، تنها يک دقيقه زمان نياز است؟ يک دقيقه زماني که بايد به خود اختصاص داد؟ کافي است که يک دقيقه توقف کنيد، نگاه کنيد و خوب گوش بدهيد و سپس از خود بپرسيد که بهترين کاري که اکنون مي‌توانم انجام بدهم، چيست، و سپس به آن چه عقل شما حکم مي‌کند، گوش بدهيد.

باور کنيد گاهي با يک حمام کردن مي‌توان حس خوبي را تجربه کرد و خوشحال‌تر شد و سپس دنيا را طور ديگري ديد. شايد در اوج خستگي و کلافگي، فقط کافي است که گوشۀ خلوتي را پيدا کنيد و روي زمين بنشينيد و پاهای خودرا دراز کنيد و چشم‌هاي خود را ببنديد و آرام نفس عميق بکشيد و يک دقيقه براي خودتان وقت بگذاريد. يک دقيقه اجازه دهيد که به هيچ چيز جز خودتان فکر نکنيد تا بتوانيد از «خودتان» کمک بگيريد. اکثر اوقات، وقتي ما عصباني، نگران، خسته يا مضطرب هستيم، براي اين است که به خودمان توجه نمي‌کنيم. ما اجازه مي‌دهيم که شرايط و محيط اطراف ما، روحمان را درگير احساس‌هاي منفي کند و خودمان را اين وسط فراموش مي‌کنيم. ما نگران حرف و قضاوت ديگران هستيم و نظر آنها براي ما مهم‌تر از حس و حال خودمان است و کم کم علايق خود را در پس خواسته‌هاي ديگران قرار مي‌دهيم؛ در حالي که اگر فقط يک دقيقه فارغ از اين دغدغه‌ها به خودمان بينديشيم، راهکارهاي خوبي را پيدا خواهيم کرد. ما بايد در آن يک دقيقه، صادقانه فکر کنيم که به راستي چه چيزي ما را شاد مي‌کند و به چه نياز داريم (توجه داشته باشيد که نياز داشتن با خواستن فرق دارد) و چه چيزي براي ما بهترين است (نه اينکه ديگران چه چيزي را براي ما بهترين مي‌دانند).

براي مثال، داوطلبي که به خاطر دوست و آشنا درس مي‌خواند، مشخص است که در فشار درس‌ها خسته و کلافه مي‌شود و در هر فرصتي مايل است که به خانواده، معلم‌ها و … ثابت کند که دارد اذيت مي‌شود و سختي زيادي را تحمل مي‌کند. او انتظار دارد که ديگران برايش دلسوزي کنند، و حتي بعضي از داوطلبان مايل هستند که افراد خانواده نيز در اين سختي شريک باشند و از خوشحالي و خوشگذراني آنها ناراحت و عصباني مي‌شوند؛ در حالي که اگر يک دقيقه، فقط و فقط به خودشان فکر کنند، مي‌توانند بهترين انتخاب را براي ساعت‌ها و روزهاي بعدي خود داشته باشند. داوطلبي که درس خواندن را دوست ندارد يا به رشته يا دانشگاه خاصي به طور جدي فکر نمي‌کند، مي‌تواند با خانواده‌اش صحبت کند و به جاي آنکه وقت خود را صرف درس خواندن اجباري کند، حداقل بخشي از وقت خود را صرف کارهاي مفيد ديگر کند، و داوطلبي که هدفي تعيين شده و مشخص دارد، مي‌تواند با قبول سختي مسير، از غر زدن دست بردارد و با شادماني و نشاط، در مسيري که انتخاب کرده است، گام بردارد.

جالب اينجاست که وقتي از خودمان مراقبت مي‌کنيم و براي خودمان وقت مي‌گذاريم، نسبت به خود و ديگران، کمتر عصباني مي‌شويم و سرحال‌تر و شادتر هستيم و بهتر کار مي‌کنيم و با ديگران برخورد بهتري داريم؛ زيرا هميشه به انجام کاري مي‌پردازيم که احساس مي‌کنيم در اولويت است، و با مراقبت از خود، زندگي‌مان را در حالت متعادل و سالم نگه مي‌داريم و به همين خاطر هرگز احساس خستگي و ناراحتي نمي‌کنيم.

وقتي براي خود وقت مي‌گذاريم، ديگر در مقابل ديگران ادعاي ايثارگري نخواهيم داشت و در نتيجه، از هيچ کس متوقع نخواهيم بود. دقت کنيد که دليل توقع ما اين است که فکر مي‌کنيم  به خاطر ديگران، در حق خودمان کوتاهي کرده‌ايم؛ پس آنها بايد قدر ما را بدانند، و اگر جز آن چه ما از اين افراد انتظار داريم، رفتار کنند، با برچسب «نمک‌نشناس» آنها را سرزنش مي‌کنيم و خودمان هم بسيار غمگين خواهيم شد.

بسياري از اوقات، وقتي يک دقيقه به خود و براي خودمان فکر مي‌کنيم، متوجه مي‌شويم که چقدر در اطراف ما پتانسيل‌هاي خوبي براي کمک گرفتن و پيشرفت کردن داريم، اما ما آن‌قدر غرق غر زدن و حس طلبکاري بوده‌ايم که نمي‌توانسته‌ايم آنها را ببينيم يا اگر هم آنها را مي‌ديده‌ايم، نمي‌دانسته‌ايم که به چه شيوه‌اي بايد از آنها ياري بخواهيم تا در هنگام بروز مشکلات، با آغوش باز همراهي‌مان کنند.

داستان زير به خوبي بيانگر همين امر است:

«مردي در سيلاب‌هاي شديدي که به سقف خانه‌اش رسيده بود، گرفتار بود و آب هر لحظه او را بيشتر در خود فرو مي‌برد. عده‌اي به کمک او شتافتند و مي‌خواستند او را نجات دهند، ولي مرد، به جاي همراهي با آنها، مدام از شرايطي که برايش پيش آمده بود، گله مي‌کرد و مي‌گفت که خدايا خودت کمکم کن و شرايط را به حالت اول برگردان، و در نهايت متاسفانه غرق شد !

وقتي به بهشت رفت از خداوند شکايت کرد و گفت: «خدايا ! چرا مرا نجات ندادي؟!» خداوند جواب داد: «من دو قايق و يک هليکوپتر با چند انسان خوب و دلسوز به کمک تو فرستادم، اما خودت به آنها پشت کردي!.»

 

وقتي از خودمان مراقبت مي‌کنيم و براي خودمان وقت مي‌گذاريم، نسبت به خود و ديگران، کمتر عصباني مي‌شويم و سرحال‌تر و شادتر هستيم و بهتر کار مي‌کنيم و با ديگران برخورد بهتري داريم.

 

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده − 5 =